۳۱ تیر ۱۳۹۴

مهربانم چه زیبا گفتی...



خوش به حال خط های موازی که عشقشان بینهایت است.






۴ نظر:

  1. دلم می خواهد
    پیرزنی شوم
    آلزایمر بگیرم
    زنگ بزنم
    انگار
    پسرم هستی
    بگویم
    چقدر
    دلم
    برایت تنگ است ..

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. روبه راهم
      رو به راهي که تو رفته اي
      و چشمانی که دیگر
      سویی نمانده برایشان
      و علفي که
      زير پاهاي انتظارم
      همچنان سبز ميشود
      و عمری که نمیدانم
      مجالی خواهد داد
      دوباره دیدنت را یا نه ....

      حذف
  2. دلت می‌آید ،
    مرا به نام کوچکم صدا نزنی
    و
    نشنوی جانم ؟!

    پاسخحذف
  3. دلم شاد نیست ،
    وقتی که در همین لحظه ،
    حضور نداری ..
    حتی زمانی که در یاد من هستی ،
    و با اندیشه ام ،
    تو را می بینم و لمس می کنم ،
    باز هم، از " همین لحظه " هم کمی دور می شوی ..
    و من غمگین می شوم ..
    باش ،
    در تمامی لحظات من

    پاسخحذف