۰۲ آذر ۱۳۹۴

آنلاین که می شوی


آنلاین که می شوی
انگشتانم به لُکنت می افتند...
فشار ِ واژه بر روی کیبورد می افتد
و نگاه خیره مانیتور..، مدام
چراغِ روشنِ تو را به خورد نگاهم می دهد...
آنلاین که می شوی
در شک و تردیدِ تایپ کردن و نکردن "سلامـ" ـی که
نمی دانم قرار است
با کدام رویت جواب دهی!،
یک تکه یخ می شوم تا
از دستانِ گُر گرفته ام روی کیبورد عرق سرد بریزد...
آنلاین که می شوی
حرف هایی که
از بود و نبود تو آب میخورند
در گلوی تمام مسنجر ها گیر می کنند و
سر به ابتذال هیچ Enter ی فرو نمی آورند...
حرف هایی
که قول داده ام
یک روز از خجالت گفتن شان در بیایم...
آنلاین که می شوی
رویایی دور از دسترس می شوم...
در انتظار پیامی از تو که
می دانم غرورت
ضمانت Send نکردنش را کرده است...
آنلاین که می شوی خود آزار می شوم...،
در فکر و خیالِ ارتباط احتمالیِ تو با هر چراغِ روشنی در نِت...
آنلاین که می شوی
دست و بال انگشتانم تنگ می شود... آنقدر که
تمام کلیک های موس
حول حوش Sign Out پرسه می زنند...