۰۴ مهر ۱۳۹۹

پاییز

 

چه سخت است

هم پاییز باشد

هم ابر باشد

هم باران باشد

هم خیابان خیس

اما...

نه تو باشی

نه دستی برای فشردن

نه پایی برای قدم زدن

نه نگاهی برای زل زدن

 

 

۲۳ شهریور ۱۳۹۹

می توانم...

 

مي توانم بمب كوچكي باشم پنهان

در پيراهن مبارزي انتحاري

كه معشوقه اش را

در بمباران هواپيماهای دشمن از دست داده؛

مي توانم تير خلاصي باشم

بر جمجه ي سربازي مجروح

كه با گريه

عكس نامزدش را نشانم مي دهد؛

مي توانم گوانتانامو باشم

ابوغريب باشم

یا حتي كهريزک...!

مي توانم همه ي ليبي باشم

تشنه به خون سرهنگ...

مي توانم يك جاني بالفطره باشم

با چاقويي كه سر ميبُرَد فقط...

گلوله اي باشم

كه مي كُشَد...

مي توانم

جنگ جهاني ديگري باشم

بدون تو...!